به مناسبت هفتم تیر
از شهید بهشتی پرسیدند: روحانی هم میتونه تو شورای شهر بره؟
گفت:
روحانی همه جا میتونه بره به شرط این که علم اون رو داشته باشه؛ نه اینکه
تکیهاش به علوم حوزوی باشه. صرف روحانی بودن به فرد صلاحیت ورود به هرکاری
رو نمیده.
پرده اول:
از دیدار امام برمی گشت. رفته بود توی فکر. امام در خواب به بهشتی گفته بود مواظب خودتان باشید. می گفت از امام پرسیدم چرا؟ جواب داده بود آقای بهشتی شما عبای من هستید...
پرده دوم:
غذای زندانش نان و آب بود. به شوخی تمسخر می گفتند: خوش مزه است؟!
گفت: اگر بیرون هم از این ها خورده باشی، بعله، خوش مزه است. بعدها شد رئیس دیوان عالی کشور، اغلب روزها غذایش نان و ماست بود!
پرده سوم:
گزارش ها و تحقیقات ثابت کرده بود که 2 قاضی تخلف کرده اند. گفت: باید علنی محاکمه شوند تا همه ببینند نظام اسلامی اهل تساهل با مسئول خاطی نیست. هر 2 محاکمه شدند، علنی...
پرده چهارم:
به قاضی دادگاه نامه نوشته بود که «شنیدم وقتی به ماموریت می روی ساک خود را به همراهت می دهی این نشانه تکبر است که حاضری دیگران را خفیف کنی» قاضی را توبیخ کرد. به رفتار قضات خیلی حساس بود...
پرده پنجم:
قرار بود قانون اساسی یک نظام را بنویسند. گفته بود برایش تشک و لحاف بخرند. شب ها را همان جا می خوابید طبقه دوم مجلس خبرگان!
پرده ششم:
پیرمرد بزرگ فامیل و مورد احترام همه و به خصوص «بهشتی» بود، به بهشتی گفت: فلان پرونده ام در فلان دادگاه است، انتظار سفارشی داشت. بهشتی بدون رودربایستی گفت: اگر حق با شما باشد، حکم به نفع تان صادر می شود. اگر هم نباشد... خب نیست دیگر.
پرده هفتم:
یک خانه خرید، خیابان ایران؛ گفت: درسته که از اول قلهک بودیم، اما الان مسئولیم و باید بین مردم زندگی کنیم. اثاثیه را برده بودند، خانواده منتظر بودند شب بازگردد و شام را توی خانه جدید، دور هم بخورند... صدای انفجار همه را شوکه کرد. بهشتی رفت به خانه جدیدش و بهشتی شد...
برگرفته از کتاب صد دقیقه تا بهشت نوشته مجید تولایی
- ۹۳/۰۴/۰۷
اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید لطفا ابتدا وارد شوید، در غیر این صورت می توانید ثبت نام کنید.